محل تبلیغات شما

حکایت های کوتاهی از مولانا - حكایت مرد گِلْ خوار

 

مردی كه به گل خوردن عادت داشت به یك بقالی رفت تا قند سفید بخرد. بقال مرد دغل كاری بود. به جای سنگ، گل در ترازو گذاشت تا سبك تر باشد و به مشتری گفت: سنگ ترازوی من از گل است. آیا قبول می كنی؟

مرد گل خوار با خود گفت : چه بهتر!. گل میوه دل من است.

به بقال گفت: مهم نیست، بكش.

 

 


حکایت شاه عباس و دزدها

عناوین مطالب وبلاگ

نمونه سوالات ریاضی ششم ابتدایی نوبت دوم

گل ,مرد ,خوار ,  ,حكایت ,بقال ,حكایت مرد ,مرد گِلْ ,حکایت های ,مولانا حكایت ,گِلْ خوار

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Grant's blog nicaselfca Hollis's info همسفران نمایندگی لویی پاستور فروش ساعت مچی برند و گارانتی دار مردانه و زنانه کـــــــــافـــــــــه ســـــــــــبز Phillip's life مهندس سید کمال الدین حیدری منش همسفران نمایندگی آکادمی « دز اسپرت »